از دیدگاهه مرینت:ببخشید دیگه تکرار نمیشه. معلم:باشه حالا برو پیش آلیا بشین.باشه خانوم.بعد از من آدرین وارد شد و کلویی گفت آخ جون آدرین جونم فقط یه کوچولو دیر کردی . معلم:آدرین چون اولین بارته بهت منفی نمیدم برو بشین.آدرین:ببخشید دیگه تکرار نمیشه. من:آخه این کلویی کی میخواد آدم خوبی بشه و انقدر مسخرم نکنه؟؟آلیا:خب راست میگه. اما بگو چی شد تو آدرین باهم اومدین؟من:اومدم بگم که یهو خانوم معلم:مرینت لطفا ساکت باش . ببخشید . خب از اونجایی که مرینت و آدرین دیر اومدن باید بگم دوتا دانش آموز جدید داریم ب اسمهای لوکا و سلیا . خب حالا همه کتابهاتون رو باز کنین.من:راستی آلیا یه چی برات دارم . آلیا:چی داری؟زود باش بگو. راستی ماجرای آدرین هم برام تعریف کن.من :اومدم بگم که آدرین گفت مرینت مداد اضافه داری مدادم رو یادم رفت بیارم نینو هم نداره به من قرض بده. من:آآآره دااارم فقطی لحظه صبر کن.بیا اینننم مداد.آدرین:ممنون. آلیا:هی دختر تو که انقدر آدرین رو دوست داری چرا بهش نمیگی؟من:دیونه شدی اگه بهش بگم ازم متنفر میشه. حالا دلش کن میخوام زنگ تفریح بهت یه چیزی بدم.چهل و پنج دقیقه بعد زنگ خورد. از دید گاه آدرین:بچهها من شاید نتونم امشب بیام تولد آلیا. نینو:پسر پدر تو راضی کن. آلیا: با شیطنت گفت آدرین اذیت نکن بعضیها هستن اگه نیای دلشون میشکنه و بعد ب مرینت نگاه کرد. من:ههههه مرینت راستی کادو آلیا رو بهش دادی؟مرینت که از حرف آلیا عصبانی بود گفت اوه نه نه دادم. الان بهش میدم . ادامه این داستان در قسمت بعد......
بازدید : 376
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 1:40