باشه قسمت 2 رو الان میزارم
همه برقها رفت و هیچ سایهای نبود مرد سایهای به شکل انسان به کت حمله کرد و کت جاخالی داد و با یه حرکت سریع عینک رو به لیدی باگ داد و لیدی باگ عینک رو شکوند ولی یه چیز باورش نمیشد در داخل عینک آکوما نبود آکوما در کلاهش بود.که دید مرد سایهای گربه سیاه رو گرفت و با یک مشت اونو پرت کرد به سمت دیوار . سایه گفت:نه میرکلسهای شما رو میگیرم به ارباب شرارت میدم که کلاهش افتاد تو دست لیدی باگ .کت نوار از اونجا چوبش رو دراز کرد وزد به کلاه اون و دختر کفش دوزکی کلاهش رو نصف کرد و آکوما رو گرفت و از کفشدوزک معجزه آسا برا خوب کردن اوضاع استفاده کرد و او و کت باهم گفتن بزن قدش.اون فرد آکومایی خدمت کار جدید کلویی بود . لیدی باگ گفت داره گوشواره چشمک میزنه باید برم خداحافظ.کت نوا رو کرد به اون مرد گفت ببخشید شارژانگشترم داره تموم میشه. میتونی خودت بری؟اون مرد:بله ممنون.اون شب نه مرینت و نه لوکا و نه آدرین یا نینو آلیا خوابشون نبردهمه ناراحت از اتفاق امروز بودن. پلگ:آدرین پسرم فازت چیه؟داری هم به خودت آسیب میزنی هم به دیگران بخصوص مرینت._پلگ اسم اون رو دیگه جلو من نیار.همون شب تیکی:میدونی آدرین پسره خوبیه اما با احساسات تو بد جور بازی کرد حتی سلیا گفت آدرین حقش بود این اتفاق براش بیوفته.مرینت:تیکی اون دیگه واسم مثل قبل نیست. فکر میکنم الان بیشتر دوستش دارم چون به خاطر من با لوکا دعوا افتاد اما از یه طرفی هم لوکا خیلی پسره خوبیه حداقل از آدرین تو بعضی چیزا بهتره.تیکی ساعت چهار صبحه سه ساعت دیگه باید بریم مدرسه بگیر بخواب. شب بخیر مرینت. شب بخیر تیکی.ادامش در قسمت بعد...
قسمت بعدیو فردا میزارم