در مدرسه: زینگگگ . بچهها برید به کلاسهاتون. درکلاس:مرینت: آلیا بوید چیکار کنم اون تمام جونم بود ولی آخه چرا اینجوری شد؟آلیا:وای دختر چقدر تو به اون قضیه فکر میکنی؟آخرش همدیگه رو میکشن. از دیدگاهه مرینت:نمیدونم._سلام مرینت. برگشتم ببینم کیه؟دیدم سلیا هست .سلام سلیا. مرینت امروز وقت تو و آلیا خالی هست؟_آره چی شد مگه؟*راستش میخواستم برم یه چند تا لباس بخرم گفتم شما هم بیاین._باشه حتما میایم.لوکا:سلام مرینت._سلام لوکا.لوکا:مرینت از دست من ناراحتی؟_ناراحت نباشم؟* میدونم هم تقصیر من بود هم آدرین اما ببخشید. _باشه بخشیدم حالا برو سر جات معلم اومد.*فعلا. درکلاس:آدرین:نینو بازم یادم رفت مداد بیارم میشه یه مداد بدی؟_من که مداد اضافه ندارم . از مرینت بگیر*چیییی؟اصلا . با خود کار مینویسم.کلویی :سابرینا الان خیلی خوب شد که آدرین و مرینت باهم قهرن. الان فرصت خوبیه که خودم رو نشون بدم. خانوم میشه من جام رو با نینو عوض کنم؟_اگه نینو مشکل نداره باشه.میتونی.کلویی بلند شد که نینو گفت من مشکل دارم.و معلم گفت کلویی نینو مشکل داره نمیتونه جاشو تغیر بده پس بشین سر جات.کلویی:این نینو و آلیا خیلی بی ادب هستن.آها فهمیدم !خانوم میشه جام رو به مرینت دوپن چنگ عوض کنم خودش راضیه.مرینت:نمیدونم چی بگم . اگه جام رو عوض نکنم آدرین فکر میکنه هنوز دوستش دارم و اگه بکنم به کلویی میبازم.معلم :باشه اگه مشکل نداره جاهاتون رو باهم عوض کنید. مرینت بلند شد و جاش رو با کلویی عوض کرد. مرینتت: یه نگاه به آدرین انداختم که دیدم آدرین غرق در صحبت با کلویی هست و داره میخنده.زنگ خورد بلند شدم که از کلاس برم بیرون که پام پیچ خورد. افتادم زمین که یهو یه دست اومد به سمتم. ادامه این داستان در قسمت بعد.
بازدید : 398
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 13:37